تحول زندگی ۳ بیکار P2

kastel kastel kastel · 1402/04/17 15:00 · خواندن 5 دقیقه

سلام به هنگی

لطفا اول پارت قبل رو بخونید و بعد بیاین سراغ این پارت 

برین ادامه مطلب

جویی:دارن میان فروشگاه رو باز کنن آماده باش.

یه نفر اومد و در فروشگاه رو باز کرد هر ۳ نفر با تمام سرعت روییدن . 

جانی:جویی جلوی راهش وایسا تا از جلو نزنه.

همون موقع یه پیر زن با چرخش از جلوشون در اومد خیل آروم راه می رفت برای همین اون که از یه راه دیگه رفته بود سریعتر رسید و یکی رو برداشت.

جانی:نههه چرا اینکار رو با من می کنی نامرد.

وقتی اون پیر زن کنار رفت اونا رفتن جلو.

جویی:تو برش دار داداش.

جانی:نه داداش این کار رو با من نکن من نمی تونم تو برش دار.

هم ن موقع که اونا داشت با هم تعارف می کردن یه نفر اومد و اون یکی رو برداشت.

جویی:داداش من نمی تونم تو برش دار.

جانی:صبر کن ببینم اون یکی نیست.

جویی:چی چطوری همین الان اینجا بود.

جانی محکم زد پس کله جویی و گفت:همش تقصیر تو بود انقدر تعارف کردی.

جویی:زر نزن بابا تو همش...

همون موقع دوباره از همون اسباب بازی اوردن چیدن اونجا با ۸۰ درصد تخفیف.

بعد اون پیرزن دوباره اومد جلو و عینکش رو زد و روی جعبه رو خوند و گفت:چه قدر خوب ۸۰ درصد تخفیف همه رو بر می دارم و همه اونا رو ریخت داخل چرخش.

جویی:مادر جان مگه هر چیزی تخفیف داشته باشه خوبه.

پیرزن:چی؟

جانی:میگه میشه دو تا از اونا رو بدین به ما حداقل.

پیرزن:نمی شنوم بزار صمعکم رو درست کنم حالا بگو.

جویی عصبانی شد و گفت:ده میگه دوتا از اونا رو بدین به ما.

پیرزن:من که کر نیستم چرا داد میزنی بی شخصیت بعد عصاش رو یاد بالا و کوبید داخل سرشون.

جانی:آخ سرم آخه اون به چه دردت می خوره پسر زن خرفت دو تا رو بده ما هم می خوایم بخریم.

پیرزن:خی از اول می گفتین بیاین این دوتا واسه شما یاد بگیرین حرفتان رو همون اول بزنین اینا خیلی خوبن ۸۰ درصد تخفیف دارن اما چون شمایید اشکال نداره.

جویی به جانی نگاه کرد و گفت:ما که از همون اول این رو گفتیم مردم رد دادنا.

جانی:مهم نیست بیا بریم؟ بخریم بریم؟ سر جلسه کنکور به اندازه کافی پشت کنکور خوندین اینبار قبول میشیم.

اون رو خریدن و به سمت جلسه کنکور رفتن مراقب اونجا جلوشون رو گرفت و گفت:این دوتا رو نمی تونید ببریم داخل.

جانی:بیا بیارمشون یه گوشه کسی نبینه ببرشون.

رفتن داخل حیاط و اونا رو خاک کردن.

جانی:خوبه دیگه کسی نمیبرشون.

جویی:حالا بیا بریم.

رفتن روی صندلی نشستن برگه ها و دادن.

روش جو

 جو یه تاس از داخل جیبش در اورد و انداخت:عدد یک اومد پس سوال یک میشه گزینه یک این تاس تا حالا نشده اشتباه کنه بعد دوباره تاس انداخت و ۳ اومد و اون گزینه ۳ رو زد.

یه نفر ۴ بار در زد و اومد داخل و ۴ بار سلام کرد و رفت سر جاش بعد ۴ بار از سر جاش بلند شد و نشست.

جانی:اون از روش ۴ بار داره استفاده می کنه با این کار تلسم می کنه کار اون عالیه اگه منم از اول صبح شروع کرده بودم الان می تونستم موفق بشم اما بایدم نبود.

روش جانی

جانی یک چرخنده رو از جیبش در اورد و اون رو چرخوند چرخنده روی هر گزینه ای وایسادم اون رو انتخاب می کرد که یهو چرخندش خراب شد.

جانی:وای حالا چکار کنم شروع کرد به ده بیست سی چهل و گزینه رو انتخاب میکرد.

روش جویی

اون اول سعی کرد جواب سوالات رو بده ولی دید که نمی تونه برای همین یه شیشه از داخل جیبش در اورد داخلش همون سوسکی بود که دیروز دیده بود در رو باز کرد و سوسک رو گزارش روی کاغذ اون سوسک روی هر گزینه ای که می رفت اون رو علامت میزد.

وسط امتحان بودن که ۳ تا پلیس اومدن داخل و اونا رو بردن.

جویی:بچه ها شما کاری کردین؟

جانی:به جون داداش من هیچی نمی دونم.

جو:منم داخل زندگی کاری جز علافی نکردن.

اون پلیس ها اونا رو بردن داخل یک اتاق که چند نفر اونجا بودن.

جویی:اونا کین؟

جو:نمی دونم.

جویی:شما حرفی نزنید من جورش می کنم.

یکی از اونا گفت:شما جانی،جویی و جو هستین؟

جویی:بله به خدا من کاری نکردم این دو نفر خیلی بی شعور هستن کار ایناست.

جانی:اینطوری جورش می کنی؟

دوباره همون فرد گفت:من رئیس جمهورم و بقیه افراد اینجا وزیر ها هستن دولت ما جمع شدن و یه فکر اساسی کردیم تا کشور همسایه که آخرین کشور دنیاست و تنها کشوری هست که ما ازش بالاترین رو فتح کنیم.

جویی:خب من الان می خ ام چکار کنم؟

اون گفت:ما شما رو پیدا کردیم که به هیچ دردی نمی خورید و به جز علافی دریوزگی چیزی از شما بر نیامده ما فکر کردیم که افرادی که داخل کشور ضد سال نمی تونن کاری رو بکنن مشکل کارشون رو بر طرف کنیم هم خودمون سود کنیم.

جو:شوخیتون گرفته ما به درد هیچ کاری نمی خوریم می خوایم چه کوهی بخوریم راستش رو بخواین همه مردم هم میگن علاف ترین افراد کشور مسئولین هستن به جون خودم با اینکه مغز ندارم ولی معلومه که فکر خاتون به درد لای جرز می خوره.

مسئولین همه با هم گفتن:خفه شو گستاخ ما میتونیم این کشور رو رتبه یک کنیم درسته که داخل این چند سال هیچ گوهی نخوردیم اما از الان داریم شروع می کنیم ما شما رو به عنوان جاسوس به کشور همسایه می فرستیم شما اونجا سعی می کنید یه کار رو جور کنید تا کسی بهتون شک نکنه.

جانی:چی میگی من کار بکنم من آشغال های خونمونم بیرون نزاشتم تا حالا.

مسئولین:خفه همین امروز شما رو می فرستیم تا مشکل جوانان جویای کار هم حل بشه.

ممنون که این پارت رو خوندین😘😘