طنز شخصیت ها P3:سیب زمینی ها
امیدوارم از این پارت لذت ببرید.
.....در حال خواندن مانگای مورد علاقه اش است که ناگهان با صدایی از جا می پرد.
صدای ******و """""(بجای این دو نفر دو کاراکتر داستانی که همیشه دعوا های آنها باعث سرگرمی و خنده شما می شوند را قرار دهید) از آشپز خانه بلند میشود.
*****: بهت گفتم که سیب زمینی ها رو اینطوری باید سرخ کنی!
"""""": دارم تلاشم رو میکنم! چرا درک نمیکنی!؟
******دیگری را به کنار هل میدهد و میگوید: خوب نگاه کن.
****** با سرعت و مهارتی دیوانه بار سیب زمینی ها را سرخ میکند.
*****:دیدی؟!
""""" *****را هل می دهد: برو کنار. خودم فهمیدمم چیکار کنم.
****:خوبه. امیدوارم گند نزنی.
""""""و*****شروع به سرخ کردن سیب زمینی ها میکنند که ناگهان پدر مرینت آنها را کنار میزند و می گوید: اشتباهه. دارید سیب زمینی ها رو استباهی می پزید.
******با طعنه می گوید: پس اگر اینطوره راه و روش درست پختن سیب زمین را به ما نشون بدید.
پدر مرینت: با کمال میل.
*بعد از مدت ها*
پدر مرینت کیک را از فر در می آورد و با افتخار میگوید: و اینگونه سیب زمینی می پزند.
......از پشت دیوار و به آرامی میگوید: کیک سیب زمینی ندیده بودم که حالا دیدم.
آدرین از پشت.......ظاهر می شود. و میگوید: سلام!
......نیم متر از جا می پرد و می گوید: یا ابلفضل!
آدرین با کنجکاوی داخل آشپز خانه را نگاه میکند: اونجا چه خبر شده؟
.......:راستش رو بخوای خودمم نمیدونم.
در آشپز خانه ناگهان مادر مرینت پشت سر پدر مرینت ظاهر میشود و به همه یک سکته ی مغزی ریز میدهد.
مادر مرینت: دارید چیکار میکنید؟
پدر مرینت: من فقط داشتم به این دوتا روش درست سرخ کردن سیب زمینی را یاد میدادم.
مادر مرینت به کیکی که در دست پدر گرانقدر مرینت است نگاه میکند و میگوید: ولی اینکه سیب زمینی سرخ کرده نیست. این یک کیکه.
مادر مرینت خود را برای پخت و پز آماده میکند: بزارید به شما طعم حقیقی سیب زمینی را نشان دهم.
بعد از مدتی هر کس یک مدل سیب زمینی می پزد و سیب زمینی ها تمام میشوند.
......در حال تلاش برای فرار کردن است که توسط مرینت متوقف می شود.
مرینت: هی ......! میشه برای ما یکم سیب زمینی بخری؟
......: اول اونا رو بخورید بعد بازم بخوایید!!!!
آدرین: چی گفتی؟
.....: من میرم سیب زمینی بخرم.
در نهایت ......برای خرید سیب زمینی بیشتر از یک بار به بیرون از خانه می رود.
و در روز بعد همه به خاطر پرخوری دچار دلدرد شدند و .......هنوز که هنوز است نتوانسته ادامه ی مانگا اش را بخواند.