طنز شخصیت ها P2

سایه ماه سایه ماه سایه ماه · 1402/04/04 20:43 · خواندن 1 دقیقه

سلام دوستان. برید ادامه. راستی من و ماریا توی این داستان هم به عنوان کاراکتر حضور داریم. 

********************

نویسنده(خودم) رو به کاراکتر ها میکند و میگوید: خب خب خب. من اومدم.

مرینت با بی تفاوتی میگوید: خب خوش اومدی.

....(هر اسمی میخواهید  به جاش بزارید) رو به نویسنده میکند: کفش هات رو در آوردی؟

نویسنده: در اوردم.

ماریا از پشت نویسنده می آید و فریاد میزند: دروغ میگه! داره با کفش گلی تو خونه راه میره!

.....بلند میشود: چی؟؟؟

نویسنده: می مردی اگه ساکت می شدی؟

ماریا: بله.

..... دنبال نویسنده می افتد. 

آلیا از اتاق خواب بیرون می آید و می پرسد: اینجا چه خبر شده؟

صدا های پس زمینه: 

:کفش هات رو در بیار!!

:ننننننننننننه!

مرینت رو به آلیا میکند: خبر خاصی نیست. فقط این دوتا دوباره به جون هم افتادند.

آلیا خمیازه اش را خفه میکند و میگوید: که اینطور. من میرم دوباره بخوابم. 

و با این حرف دوباره وارد اتاق خواب میشود.

نینو کمی بعد وارد میشود و از مرینت درباره ی آلیا می پرسد.

مرینت: رفت دوباره بخوابه.

نینو تشکر میکند و وارد اتاق خواب آلیا میشود.

مرینت از سر و صدای زیاد نویسنده و .... عصبی میشود و فریاد میزند: شما دو نفر! همین الان تمومش میکنید! فهمیدی؟

نویسنده و ..... در حالی که از صورتشان غرق سرد می چکید دعوا را تمام کردند.

مرینت: من میرم دنبال آدرین. تا وقتی نیستم هم دیگه رو نابود نکنید. 

همه سر تکان می دهند. اما به محض اینکه مرینت در را می بندد مانند سگ و گربه به جان یکدیگر نازل میشوند.