طنز شخصیت هاP1
اگر خوشتون اومد بازم میزارم.
حاکماث رو به لیدی باگ و کت نوار میکند و میگوید: میشه یک روز هم که شده من جای شما باشم؟
کت نوار: شرمنده بابا. ولی اگه اینکار رو بکنی داستان نابود میشه.
لیدی باگ:نه.
زویی: سلام بچه ها ! من یک ایده برای اختلافات بین حاکماث و پسرش دارم.
دیگران به او نگاه میکنند.
زویی: هر دو تا تون باید برید پیش روان پزشک!
زویی ادامه می دهد: و برای مرینت هم...فک کنم اون باید به کلاس های تقویت عزت نفس بده.
آلیا با ناراحتی به زویی میگوید: مرینت خیلی هم خوبه! این تو هستی که باید کلاس عزت نفس بدی.
زویی: آه. خب. راست میگی.
لیلا: منم باید بتونم با یکی صادقانه حرف بزنم. و منظورم هر کسی جز آدرین، گابریل، مرینت و باقی هم کلاسی هام هست.
لایلا ادامه میدهد: آخه ببین چه مقدار فشار روانی روی من هست! پدر آدرین از من میخواد از پسرش محافظت کنم و آدرین میخواد که با وجود نفرتم نفرتم از مرینت بهش آسیب نزنم. گیج شدم!
یکی از کاراکتر های ساخته دست نویسندگان ( برای من اون شخص الناز هست ولی بقیه میتونند به جای ...... اسم هر کاراکتر که دوستش دارند رو بزارن) وارد صحنه میشود و میگوید: عزیزم مشکل تو با رفتن پیشش روان پزشک حل نمیشه. باید بری تو ی قبرستان.
لایلا با تعجب میپرسد: چرا قبرستون؟
....: چون باید یک جا خاکت کنیم دیگه مگه نه؟ و همچنین چون مرده ها نمیتونن حرف بزنند. پس کسی نمی شنود چی میگی.
لایلا: مورد اول رو نیستم . ولی با مورد دوم موافقم.
.....: خیلی خب پس با این حساب...لایلا هیتر ها میتوانند با خیال راحت به تو حمله کنند.
لایلا: چی؟
ناگهان لایلا مجبور میشود از دست هزاران هزار انسان که دارای همه نوع وسیله از جمله دمپایی مادر و کمربند پدر هستند فرار کند.