مرد جذاب من

Marl Marl Marl · 1402/01/23 15:19 · خواندن 1 دقیقه

پارت ۱۷

#پارت_هفدهم

#مرد_جذاب_من

__________________

 

#ادرین
داشتیم به هم دیگه نگاه می کردیم که....
(نویسنده: صبر کن جزئیات این نگاه رو توضیح بدم از این نگاه های عاشقانه تو فیلما که دختره داره گریه می کنه و پسره داره دلداریش میده🗿خب حالا برو ادامه رو بخون)
که در اتاق مرینت باز شد و یه پسر چشم ابی اومد تو اتاق....
L: اینجا چه خبره؟
M: لوکا..... احیانن نباید اول در میزدی؟
L: مهم نیست
M: خیلی هم مهم
که انگشت اشاره اش رو به سمت من اورد و پرسید
L: جناب الی کی باشید؟
A: هم دانشگاهیش 
L: و اون وقت اینجا چه غلطی می کنی؟
از جام بلند شدم و با اعصبانیت گفتم...حرف دهنت رو بفهم اونم در جواب گفت به تو ربطی نداره
تا اینکه مرینت گفت....بسه
L: مرینت عزیزم چرا داشتی گریه می کردی؟
M: چیز مهمی نیست
L: نکنه این پسره اذیتت کرده؟
M: نه بابا
که اون پسره اومد جلوی مرینت و مرینت رو بغل کرد....یه لحظه خیلی عصبانی شدم و در حالی که سعی می کردم عصبانیتم رو نشون ندم روم رو به یه سمت دیگه چرخوندم.
بعد از اینکه بغل کردنشون تموم شد مرینت خطاب به اون پسره گفت....
M: ِایشون هم دانشگاهی من ادرین
و بعدش خطاب به من گفت....
M: و ایشون هم دوست بچه گیم لوکا‌ست
و لوکا اومد جلو و دستش رو دراز کرد سمتم و گفتم..
L: از آشنایی باهات خوش حال شدم و از حرف هایی که بهت زدم معذرت می خوام
منم دستش رو گرفتم و گفتم منم همین طور